sh_rssr's profile picture. ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏در این سراچه‌ی بازیچه، غیرِ عشق مباز |مهندسی که نوازنده‌ی تنبوره و معنای زندگیش هنرِ خوبه|دیوان_کبیر و صائب_تایم
مخالف هرنوع تعصبی.

ساکنِ رَوان

@sh_rssr

‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏در این سراچه‌ی بازیچه، غیرِ عشق مباز |مهندسی که نوازنده‌ی تنبوره و معنای زندگیش هنرِ خوبه|دیوان_کبیر و صائب_تایم مخالف هرنوع تعصبی.

고정된 트윗

آدما اغلب برام انتخاباشونن اونم نه انتخابایی که نیاز به شرایط خاص عجیبی داشته باشه؛ انتخاب کلمات برای نوشتن و حرف زدن، انتخاب نوع نگرش به زندگی، انتخاب موسیقی مورد علاقه، انتخاب فیلم مورد علاقه، انتخاب شعر مورد علاقه و این قبیل انتخاب‌ها... این انتخاب‌ها خیلی چیزا میگه ازشون بهم


من مرغم، بلبلم، طوطی‌ام. اگر مرا گویند که بانگ دیگرگون کن نتوانم، چون زبان من همین است، غیر آن نتوانم گفتن. فیه ما فیه؛ مولانا.


واقعاً اینو بدونید همون اول که میخواین همو بشناسین شفافیت و صراحت از همه‌چی بهتره...اگه خوشتون نیومد راحت و شفاف بگین مطمئن باشید بهترین کار همینه تا اینکه الکی کشش بدین و نمیدونم روتون نشه و اینا.

مطمئن باشید ازتون خوشش نیومده، روش نمیشده بگه



بعد مدتها اومدیم پدل و تو یه صحنه چنان شیرجه زدم و توپ مُرده رو امتیاز کردم که انگار هنوز ۱۵ سالمه واقعاً 😅 زانوم زخمی هم شد من واقعاً عاشق بازی‌ام😍 تو فوتبالدستی هم که حریف میطلبم😁 الانم که اومدیم بیرون بارونه 😃


ساکنِ رَوان 님이 재게시함

من یه روزه بخوام برم یه جای پاییزی، رانندگی اش هم آسون باشه( جاده صعب العبور نباشه). کجا رو پیشنهاد میدید؟


رابطه رو به محلی برای چالش‌سازیِ مزخرف تبدیل نکنیم... همینجوری تو این مملکت بیش از اندازه‌ی ظرفیتمون چالش داریم دیگه تو رابطه هی الکی چالش خلق نکنید.


خیلی زود وقت خواب میرسه و صبح میریم سرکار و دوباره دلمون خواب میخواد🫤 این چه زندگیه داریم هی باید بخوابیم بدون بغل اونم🚶‍♂️


متنِ زندگیتون چیه؟ واسه خودم الان: پیدا کردن یارِ موافق که بغلش همیشگی باشه و بشه باهاش یه زندگی معمولی ساده داشت، سفر رفت، فیلم دید، تئاتر رفت، تو خیابونا چرخید، دیوونگی کرد...

با کسی باشین که متنِ زندگی‌تون شبیه هم باشه یا اگرم نبود قدرتِ درک و پذیرش این تفاوت رو داشته باشه که بندرت یافت میشه این.



از کلاس دوره‌‌ای که شرکت کردم اومدم و رفتم دوتا سنگک خریدم و اومدم املت زدم مثل شیشلیک چسبید واقعاً🤤 بقیه‌ی سنگک‌هارو هم تقسیم کردم گذاشتم فریزر و الان درازیدم رو تخت و پنجره‌رو یه کوچولو باز گذاشتم🙂


با کسی باشین که متنِ زندگی‌تون شبیه هم باشه یا اگرم نبود قدرتِ درک و پذیرش این تفاوت رو داشته باشه که بندرت یافت میشه این.


با هرکسی هم نباشید ولی واقعاً از یه سنی به بعد ذوقی چنان ندارد بی‌دوست زندگانی...


یعنی هرکی تو پیاده رو راه میره یه سیگار دستشه دودشو میده به عقبیا😓😐 از دین بدتر این سیگاره😁


همکارم که با پارتنرش بدون ازدواج و مخلفات اولش شروع کردن باهم زندگی کردن میگفت باهم به این نتیجه رسیدیم که ما از وسطش اوکیم ولی خرجای اولشو نمیتونیم فعلا و گذاشتیم هروقت تونستیم عروسی میگیریم و اینا... تحسینش کردم😁


کاش بیشتر شه این ساده و راحت و قشنگ گرفتن اولش... خیلی دمتون گرم و خوشبت باشین😍👌

۸ صبح لباسی که مامانم دوخته بود رو پوشیدم، شیتان پیتان کردم و رفتیم محضر بعله ها رو گفتیم. بعد یکی از ماشینا رو پاپیون زدیم و زدیم به جاده. بعد رفتیم دم خونه رفیقامون و دونه دونه سوپرایزشون کردیم، بعدشم دسته‌جمعی رفتیم کافه و شهربازی و تا پاسی از شب در خیابان‌ها قر دادیم :)

about_nafise's tweet image. ۸ صبح لباسی که مامانم دوخته بود رو پوشیدم،
شیتان پیتان کردم
و رفتیم محضر بعله ها رو گفتیم.
بعد یکی از ماشینا رو پاپیون زدیم و زدیم به جاده. 
بعد رفتیم دم خونه رفیقامون و دونه دونه سوپرایزشون کردیم،
بعدشم دسته‌جمعی رفتیم کافه و شهربازی
و تا پاسی از شب در خیابان‌ها قر دادیم :)
about_nafise's tweet image. ۸ صبح لباسی که مامانم دوخته بود رو پوشیدم،
شیتان پیتان کردم
و رفتیم محضر بعله ها رو گفتیم.
بعد یکی از ماشینا رو پاپیون زدیم و زدیم به جاده. 
بعد رفتیم دم خونه رفیقامون و دونه دونه سوپرایزشون کردیم،
بعدشم دسته‌جمعی رفتیم کافه و شهربازی
و تا پاسی از شب در خیابان‌ها قر دادیم :)
about_nafise's tweet image. ۸ صبح لباسی که مامانم دوخته بود رو پوشیدم،
شیتان پیتان کردم
و رفتیم محضر بعله ها رو گفتیم.
بعد یکی از ماشینا رو پاپیون زدیم و زدیم به جاده. 
بعد رفتیم دم خونه رفیقامون و دونه دونه سوپرایزشون کردیم،
بعدشم دسته‌جمعی رفتیم کافه و شهربازی
و تا پاسی از شب در خیابان‌ها قر دادیم :)
about_nafise's tweet image. ۸ صبح لباسی که مامانم دوخته بود رو پوشیدم،
شیتان پیتان کردم
و رفتیم محضر بعله ها رو گفتیم.
بعد یکی از ماشینا رو پاپیون زدیم و زدیم به جاده. 
بعد رفتیم دم خونه رفیقامون و دونه دونه سوپرایزشون کردیم،
بعدشم دسته‌جمعی رفتیم کافه و شهربازی
و تا پاسی از شب در خیابان‌ها قر دادیم :)


کِی شود این روان من ساکن؟ اینچنین ساکنِ رَوان که منم مولانا

فلسفه اسم اکانتتون چیه؟



انسان برای زیستنی قابل تحمل‌تر نیاز به افیون داره...افیونی که کمی از بارِ واقعیتِ غیرقابل تحمل کم کنه. این افیون برای هرکسی میتونه متفاوت باشه... واقعیتِ عریان بشدت تحملش امکان‌ناپذیره و همینه که تهش به یأس و پوچی میرسه.


بعد از مدتها... مرنجان دلت را خدا را رها کن غمت را رها کن #تار_مبتدیانه


حالا شام چی بخورم؟😅🤔


من اونجایی فهمیدم فتیشِ فوت دارم که فیلمای فرانکی رو بیشتر دوست داشتم، تکواندو رو بیشتر از کاراته دوست داشتم یا از هندبال و بسکتبال خوشم نمیومد و بجاش فوتبال و فوتسال داشتم😁😅


Loading...

Something went wrong.


Something went wrong.