ai_m_b's profile picture. شکارچی اندیشه

Marziye

@ai_m_b

شکارچی اندیشه

Pinned

در لا‌به‌لای دسته‌های درو شده‌ی گندم پنهان شده‌ام؛ مادرم به دنبالم می‌گردد و پیدایم نمی‌کند، صدایش را می‌شنوم، خنده‌ام می‌گیرد دست‌هایم را به روی دهانم می‌گذارم که مبادا صدایم را بشنود، پدرم مرا دیده است! لبخند می‌زند و چیزی نمی‌گوید. کارگر‌ها یکی یکی داس‌ها را به روی زمین


خواب می‌دیدم؛ یکی تو خواب می‌گفت مهر و محبت خدا متر و معیار نداره.


Marziye reposted

#دی_زنگرو ماه رو می‌خورده! 🙄 یکی دیگه از مجموعه #موجود_افسانه_ای_ایران


یه بخشی تو وجودم بود که تو جلسات تراپی وقتی پای حرف‌هاش نشستم فهمیدم خمودگی و حال بدم زیر سر اونه؛ می‌گفت تو منو نادیده می‌گیری، پس منم برای اینکه حالتو بگیرم میام سراغت و نمی‌ذارم یه آب خوش از گلوت پایین بره. تمام حرفش این بود که منو ببین! حق داشت.


مامان ترسیده با این خواستگار جدیده ازدواج کنم و برم یه شهر دیگه؛ صبح بیدار شده می‌گه من خیلی فکر کردم دیشب، بهش بگو که بیاد اینجا زندگی کنه وگرنه باهاش ازدواج نمی‌کنی


یادگرفتن همدلی از چت GPT رو تو برنامه‌ام می‌ذارم. مراقبتش از اینکه مبادا بهت آسیب بزنه خیلی تحسین برانگیزه.


Marziye reposted
oilcanvasvibes's tweet image.

یه مدت من و بی‌نام تصمیم گرفتیم که به ترمیم بیشتر از فرار اعتماد کنیم و مدتی اینکارو هم کردیم؛ و اما نتیجه این شد که فرصت ترمیم دادن به هر ارتباطی هم درست نیست، و لذا در فرصت ترمیم دادن احتیاط می‌‌کنیم😌


وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا و هيچ برگى [از درخت] نمى افتد مگر آنكه آن را مى داند برای همینه که پاییز پر از حضور خداست، و با افتادن هر برگی خیلی ذوق زده می‌گم: عه! خدا اینجاست، عه خدا اینجا هم هست و خلاصه خدا همه جا هست😌🍂


امشب خوشحالم؛ چون مامان اومده و دلم برای بودنش تنگ بود. و خب تنهایی هم دمار از روزگارم درآورده بود و مامان نور شد تو تاریکی😌


تو دفترم نوشتم کدوم آدم عاقلی فصل پاییز رو برای عاشق شدن نادیده می‌گیره؟!


یه خواستگار جدید برام اومده، امشب دیدمش؛ بنظر پسر بدی نمیاد، معمولیه هیچ هیجان شدیدی در موردش حس نمی‌کنم، نمی‌دونم این خوبه یا بد🚶‍♀️🚬


خوابم نبرد. فکرم پر و خالیه. اندکی توی دفترم نوشتم، اما علاج نشد. می‌خوام گم شم، برم یه جای دور افتاده‌ای بدون هیچ خبری از هیچکس و هیچجا. هیچ احساس تعلقی به هیچکس و هیچ چیز ندارم. الکی زنده بودنم خوب نیست.


فردا مهمون دارم، خونه کثیفه، سر کارم شلوغه و پر اضطراب، همکارم باهام قهره، رئیسم یکسره غر می‌زنه، سه برابر ظرفیتم دارم کار می‌کنم، به همه پول قرض میدم و خودم موقع خرج کردن پولام احساس خوشحالی ندارم. پولامو پس نمیدن، سر قولاشون نمی‌مون، زیاد دروغ میگن، خسته‌ام؛ می‌خوابم.


ترانه تو توییتش حتی از خودم با من مهربون‌تر بوده🥲 از سر کار که برگشتم روی کاغذ می‌نویسمش، میچسبونمش به دیوار اتاقم؛ هر چند وقت خوبه که دوباره بخونمش.


Marziye reposted

اولین موجود افسانه ای که اینجا به اشتراک میذارم #پاکشک #موجودات_افسانه_ای_ایران #فولکلور


بجاش می‌خوابم.


Loading...

Something went wrong.


Something went wrong.