Infirebaptized_'s profile picture.

@Infirebaptized_

Good day to be alive, sir.


صبح که تخم‌مرغ ها را در آب‌جوش می‌انداخت با خودش می‌گفت:«امروز فرق می کنه ، امروز دیگه فرق می‌کنه ، امروز به هر قیمتی که شده باید فرق بکنه...»


نفرت، سدی‌ست که می‌سازیم؛ اما عشق، ویرانه‌ایست که در آن زندگی می‌کنیم.


عشق راستین، مرگ آرام است.


فاصله‌ای که پر نمی‌شود، زخمی که نمی‌بندد، و پاره‌خطی که پاره نمی‌شود. هیچ‌چیز، حتی سکوت هم تمام نمی‌شود؛ همه چیز معلق و بی‌پایان.


به رویای جوانی رسیدم ولی طعمش را از دست دادم.


و صدالبته روزهایی هم هست که هیچ معنای تازه‌ای از آنها زاده نمی‌شود؛ نه نغمه‌ای برای نواختن، نه احساسی برای نوشتن و نه تصویری برای آفریدن.


چشم‌ها دنبال می‌کنند، اما کلمات من، راه خود را می‌روند.


او فردا را پیش از آمدنش می‌داند، نهیب می‌زند ولی من باز، از راه خود فرو می‌افتم.


گرداب سوگ مرا بلعید ولی نوری در آسمان می‌تپید؛ من از تاریکی بالا آمدم و دوباره نفس کشیدم.


می‌گذرم و جهان باز ادامه می‌دهد؛ کامل‌تر.


هیاهو که فرو نشست، خودم را زیر برگ‌های مرده مدفون دیدم.


افتادن از چشم، بهایِ دیده‌شدن است.


از تاریکی می‌لرزید، در نور می‌سوخت.


شعله را فرا‌ گرفت، سکوت را فرو‌ گرفت، موج را فرا راند، طوفان را فرو‌ نشاند.


آب راه نمی‌جوید؛ راه در جریانش زاده می‌شود.


درون، بیرون‌ را بلعید.


شیطان سه بار در زد؛ بار آخر، او را در آغوش کشیدم و گذاشتم تاریکی در جانم شعله بکشد.


از خود فرو شدن یا در خود فرو شدن؟


او می خواند و واژه‌هایم جان می‌گیرند.


United States Trends

Loading...

Something went wrong.


Something went wrong.